قلب امروز، چهرهی فردا
خلاصه جلسه نهم«تبعیت احسن»(جلسه نهم 17 اردیبهشت 1392)به تبیین «قلب امروز، چهرهی فردا»می پردازیم.
در جلسات قبل بیان کردیم قلب، آیینهی دورویی است که هم میتواند با بریدن از غیب، فقط متوجه عالم ماده باشد و هم میتواند از جلوات زمینی منقطع شود و حقایق نورانی عالم عقل و نفس کلیه را منعکس کند. در تداوم این بحث، ابتدا حدیثی را دربارهی اقسام قلب بیان میکنیم و سپس به شیوهی بهرهگیری قلب از سفرهی خود یعنی قرآن میپردازیم. امام باقر(علیهالسلام) میفرماید:
"إنَّ الْقُلُوبَ، أرْبَعَةٌ: قَلْبٌ فِیهِ نِفَاقٌ وَ إِیمَانٌ، وَ قَلْبٌ مَنْکوسٌ، وَ قَلْبٌ مَطْبُوعٌ، وَ قَلْبٌ أزْهَرُ أجْرَدُ... فَأمَّا الْمَطْبُوعُ، فَقَلْبُ الْمُنَافِقِ؛ وَ أمَّا الأزْهَرُ، فَقَلْبُ الْمُؤْمِنِ، إِنْ أعْطَاهُ، شَکرَ وَ إنِ ابْتَلاهُ، صَبَرَ. وَ أمَّا الْمَنْکوسُ، فَقَلْبُ الْمُشْرِک؛ ثُمَّ قَرَأ هَذِهِ الآیةَ:«أفَمَنْ یمْشِی مُکبّاً عَلی وَجْهِهِ أهْدٰی أمَّنْ یَمْشِی سَوِیّاً عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»[1]. فَأمَّا الْقَلْبُ الَّذِی فِیهِ إیمَانٌ وَ نِفَاقٌ، فَهُمْ قَوْمٌ کانُوا بِالطَّائِفِ؛ فَإنْ أدْرَک أحَدَهُمْ أجَلُهُ عَلَی نِفَاقِهِ، هَلَک وَ إنْ أدْرَکهُ عَلَی إیمَانِهِ، نَجَا."[2]
همانا قلبها، چهار گونهاند: قلبی که در آن، نفاق و ایمان است، قلب وارونه، قلب مُهرخورده و قلب تابناک و پاکیزه... اما قلب مُهرخورده، قلب منافق است؛ و قلب تابناک، قلب مؤمن که اگر [خدا] به او بدهد، شکر کند و اگر مبتلایش سازد، صبر نماید؛ اما وارونه، دل مشرک است -سپس این آیه را قرائت کردند:- «آیا آن کس که به رو افتاده، راه رود، راهیافتهتر است یا آن کس که استوار بر صراط مستقیم میرود؟»- و اما قلبی که در آن، ایمان و نفاق هست، [برای] گروهی است که در طائف بودند؛ پس هر کدام، مرگشان در حال نفاق میرسید، هلاک بودند و اگر در حال ایمان میمردند، نجات مییافتند!
قلبی که هم ایمان را دارد و هم نفاق را، قلب نوع انسانهاست که پیوسته بین دنیا و آخرت، و بهشت و دوزخ، سرگردان و متزلزل است. اما قلب مطبوع یعنی قلب مُهرخوردهای که تمام گرایشهایش به طبیعت و ماده برمیگردد؛ حتی اگر در ظاهر، دیندار و مقیّد به فروعات شریعت باشد.
قلب منکوس هم مثل کاسهای است که به صورت وارونه قرار گرفته و قابلیت دریافت فیض الهی را از دست داده است. به بیان آیهای که امام در توضیح قلب منکوس قرائت میفرمایند، صاحب این قلب، مثل کسی است که وارونه -در حالی که سرش رو به زمین و پاهایش بالاست- راه میرود! چون انسان، موجودی ملکوتی است که ریشه در عالم بالا دارد و باید قلبش متوجه عالم بالا باشد. اما صاحب قلب منکوس، خلقت خود را وارونه کرده و قلبی را که باید متوجه آسمان باشد، به سوی زمین برگردانده است. این موضوع، امروز و در حیات زمینی در قلب فرد، عینیت مییابد؛ اما ظهور آن در فردای قیامت، به شکل راه رفتن وارونه جلوه میکند.
درواقع آیات قرآن، مختصّ فردا نیستند؛ بلکه امروز در باطن ما محقّق میشوند و در قیامت، ظهور مییابند. درست مثل جنینی که تمام قوای مورد نیاز برای بهرهمندی مادی (چشم، گوش، دست و پا و سایر اعضا و جوارح) را در بطن مادر رشد میدهد؛ اما در فضای محدود و تنگ رحم، امکان استفاده از این قوا را ندارد. لذا به محض به دنیا آمدن، همهی قوایش یک به یک فعال میشوند و ظهور مییابند.
جسم همهی ما، مثل رحِم مادر است که نطفهی فطرت و انسانیت را پذیرفته و استعداد خدایی شدن دارد. اما ما اختیار داریم که قوای انسانی خود را به فعلیت نرسانیم یا ناقص به فعلیت برسانیم؛ یا حتی خلقت خود را وارونه کنیم و در حدّ حیوان، نبات یا جماد تنزّل دهیم؛ و هرچه امروز از خود بسازیم، فردا عینیت مییابد. این است راز آیهی عجیبی که امام میخواند: "کسی که وارونه و پا در هوا راه میرود"! چون او خود را در دنیا به همین شکل بارور کرده است.
پس اگر میخواهیم خلیفةالله باشیم، باید قوای مورد نیاز برای بهرهمندی در عالم باقی را امروز و در همین دنیا به صورت صحیح رشد دهیم. اگرچه امروز به دلیل تنگی و محدودیت عالم ماده، امکان استفاده از آن قوای معنوی وجود ندارد.
سفرهی تغذیهی معنا برای بارور کردن قوای روحانی، «قرآن» است و ما باید در همین دنیا و با این تغذیه، نطفهی انسانیت خود را به فعلیت برسانیم؛ وگرنه پس از مرگ، مثل جنینی خواهیم بود که به صورت ناقص رشد کرده و همین نقص برایمان درد و عذاب به همراه خواهد داشت. چون به این ادراک میرسیم که میتوانستیم خلیفةالله شویم؛ ولی در رتبهای پایینتر متوقّف شدیم و از زیباییهای معنا، بیبهره ماندیم.
حال، جایگاه قلب در بارور کردن قوای معنوی و به فعلیت رساندن نطفهی انسانیت چیست؟
همان طور که ناف جنین، مسیر تغذیه از خون مادر برای رشد و باروری اعضا و جوارح است، قلب انسانی هم مسیر تغذیه از قرآن است و باید معارف آن را جذب کند تا بتواند استعدادهای وجود انسان را از قوّه به فعل درآورد. از این رو مؤمن، نگهبان قلب خویش است، آن را خودسر رها نمیکند و اجازهی ورود هر چیزی را به قلب خود نمیدهد. البته از نعمات حلال مادی استفاده میکند؛ اما لذایذ مادی را به قلبش راه نمیدهد.
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: "الْقَلْبُ السَّلِیمُ، الَّذِی یلْقَی رَبَّهُ وَ لَیسَ فِیهِ أَحَدٌ سِوَاهُ."[3]
قلب سلیم، قلبی است که خدا را ملاقات میکند، در حالی که جز او در آن نیست.
همه، خدا را ملاقات میکنند؛ اما مهم، این است که در همین دنیا صاحب قلب سلیم شوند و با آن قلب، خدا را در همه چیز و همه جا بیابند، نه اینکه صرفاً منتظر ملاقات خدا در قیامت باشند. قلبی که در دنیا به عقاید حقّه معتقد شود و گره بخورد، قلب سلیم میشود و به هیئت انسانی، وارد عالم آخرت میگردد. در مقابل، قلبی که تمام توجّهش به عالم طبیعت باشد و به شهوات و خودیها آلوده شود، قلب انسانی محشور نمیگردد.
پس اوجب واجبات برای انسان، تلاش برای اصلاح قلب است. علم حصولی هم در این باب، کافی نیست؛ بلکه تخلّق به صلاح و کندن و دور انداختن فساد است که قلب را سلیم میکند. چون علوم قرآن، مطلقاً عملی هستند و عمل به آنها یعنی ادراک و چشیدنشان، عمل قلب است. حتی در عباداتی مانند نماز که با اعضا و جوارح صورت میگیرد، شرط عروج و رشد، حضور قلب معرفی شده است.
[1]- سوره ملک، آیه 22.
[2]- الكافی، ج2، صص422-423.
[3]- الکافی، ج2، ص16.
نظرات کاربران